| | |
|
| |
"دینگ دینگ دینگ"صدای ناقوس جدایی در آمده بود و من مجبور به حرکت بر فراسوی افق ها در دنیایی عجیب بودم.و به جسم خودم که نگاه می کنم بر اثر سوختن من و گرم و تازه نگهداشته
Leaving the myriad small creatures trying to tie us to the ground
To life consumed by slow decay
سووالات زیادی تو ذهن من جمع شده.نه ذهن من از سوالات زیادی ساخته شده
دوباره خاکستر جمع شده و همه چی خاکستری و من آبی رنگ هستم به وسعت اقیانوس ....
Hey you !! standing in the aisles
With itchy feet and fading simles , can you feel me?
چیزی به یادم نمیاد , و اینکه برای چی دارم اینجا می نویسم
And the worm ate into his brain
به مغز نداشتم فشار میارم ولی بازم هیچی......تلفن رو بر می دارم ,چطوره با یه نفر حرف بزنم
اینجا نوشته شده این شخص همه چی رو می دونه و من همه چیز رو با اوون گفتم
-"دینگ دینگ دینگ"
-هی سلام منم
- عجب بابا تو
-هیچی
-من خوبم تو چطوری
-خوبه ولی خودم رو نمی دونم
-چه خبرا ؟
-هیچی. هیچی . هیچی
-راستی تو ..... ام ام ولش کن .بگو دیگه یه چیزی بگو
-چی بگم آخه؟
-نمی دونم یه چیزی بگو من گوش کنم. اصلا بزن زیر آواز صدات خوبه؟
-ای بابا ......
-کاری نداری ؟خدهفظ
-خدافظت باشه
من حتی با سایه خودم هم بلد نیستم حرف بزنم
من هم مثل سیزیف قهرمان پوچیم.